هاجر، برده ای که به فرزند اربابش باردار است. او توسط همسر حسودش تحقیر می شود. هاجر برای محافظت از فرزندش به صحرا می گریزد. هاجر پس از برخورد با یک غریبه متوجه می شود که خداوند رنج او را می بیند و از او حمایت می کند. او با دید جدیدی به شرایط سخت خود می نگرد. او اکنون از ترس و نفرتی که قبلا احساس می کرد رها شده است و وعده ای دریافت کرده است که مسیر تاریخ را تغییر خواهد داد.